ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
واین منم
زنی تنها
درآستانه فصلی سرد
درابتدای درک هستی آلوده زمین
ویاس ساده وغمناک آسمان
وناتوانی این دست های سیمانی
...
زمان گذشت وساعت چهاربارنواخت
...
من رازفصلهارامیدانم
وحرف لحظه هارامی فهمم
نجات دهنده درگورخفته است
وخاک
خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
..... (فروغ)
چندساعت پیش سال ۸۸هم اومد تا یکسال میزبان لحظه هایمان باشد
نمیدونم . . . .
شایدسال خوبی باشه ...
امیدوارم که سال خوبی بشه ...
فقط میدونم : چشمهارابایدشست جوردیگربایددید
. . .
چگونه میشود به آن کسی که میروداین سان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد
چگونه می شود به مردگفت:
که اوزنده نیست
اوهیچ وقت زنده نبوده است
(فروغ)