من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

بهار

        آنان که رنگ پریدگی پائیز را دوست ندارند... 

 نمی دانند... 

       پائیز همان بهاریست که عاشق شده است... 

 

  

نظرات 1 + ارسال نظر
سروش پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:51

گفته بودی که چرا محو تماشای منی

آنچنان مات که یکدم مژه برهم نزنی

مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

سلام دوست من
بازم ممنون که بهم سرزدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد