من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

اما من انسانم

گذرگاهی صعب است زندگی

تنگابی درتلاطم ودرجوش


به خیره مگو که ایمان کوه رابه جنبش درمی آورد

               من کوه بی جان نیستم...

                  انسانم من


من نابینایی آدمیان رادیده ام

                        وتوفیدن گردباد را برعرصه پیکار 


من آسمان رادیده ام

وآدمیان راسرگردان به مهی دودگونه فروپوشیده 


مرابه ایمان ... ایمان نیست


تنهابه تو ایمان دارم...

ای وفاداری به قرن وبه انسان


توان تحملت ار هست .... شکوه مکن


به پرسش اگرپاسخ می گویی ...درخوربگوی


دربرابر رگبار گلوله اگر می ایستی ... مردانه بایست


                  که پیام ایمان و وفا به جز این نیست


نوشته ایلیاارنبورگ

نظرات 6 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:21 http://omiidestan.mihanblog.com/

سلام خسته نباشی.امیدوارم قلمت پرمرکب باد .
انتخاب متونت جالب و سلیقه ای بی نظیر داری در این مورد.امیدوارم که موید باشید و دردهای مشترک جنس ابنا بشر را به گوش خودمون (حداقل)برسانید.
خوشحالم اولین نفرم که کامنت و عرض ادب میگذارم

علی محمد محمدی جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 http://ermes3.blogsky.com

مرابه ایمان ... ایمان نیست

تنهابه تو ایمان دارم...


حسن انتخابت دست کمی از سرایش یک شعر خوب ندارد ! درس تو درس ایمان و پایمردیست به کم توانانی چون من !

درود و بدرود !

شیما یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 http://www.shimamlj.persianblog.ir

سلام بهار عزیزم
ممنون که بهم سر زدی
منم نوشته های تو رو خیلی دوست دارم
موفق باشی دوستم

شیما یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 http://www.shimamlj.persianblog.ir

بهار عزیز
راستی. به روزم....................
خوشحال می شم قدمی در بیراهه های تنهایی ام بزنی!

سروش دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 15:53

درود بر بهار عزیز

بارها این جمله رو بخودم گفتم :
سوختن در آتش خویشتن را خواهان باش . بی خاکستر شدن کی نو توانی شد ؟ فردریش نیچه

بدرود

امید دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 22:53 http://omiidestan.mihanblog.com/

راه عاشقان
عاشق باید مستانه باشد و خاک در میخانه
ساقی باید پیمانه باشد،این است راه عاشقان
از یک سو گریه ی نای و نی ،ز سوی دیگر خنده ی جام می
آتش بر عالم میزنند ،این است راه عاشقان
تا دل نسوزد دم به دم،فانی نشود سر تا قدم
پروانه هزگز به شمع نمی رسد،این است را عاشقان
چشمم از سوز و گداز دل خیس و دل دریای آب و آتش است
مطرب بگو ساقی بیایید ،این است راه عاشقان
ترجمه ی یک شعر کردی بود که دوست داشتم تقدیم شما دوست ادیبم کنم.

مرسی ازلطفتون ... شعرزیبایست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد