من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

ارمس(علی محمدمحمدی)

.

.

.

آسمان ، یا که قفس !؟ آه ! چه فرقی دارد 

 

سر پرواز نداریم که بی بال و پریم 

 

 

حال ، دیگر من و تو ، فاصله مان فرسنگ است 

 

گرچه دیوار به دیوار هم و "در " به "دریم " 



 همه ترسم از این بود : می آید روزی 

 

من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم 


 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی محمد محمدی جمعه 15 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 http://ermes3.blogsky.com

سلام به بهار نازنین !
چه خبر از درس و مشقت !
و چه درست نوشته ای که :

همه ترسم از این بود : می آید روزی
من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم !!

سربلند باشی و ارشد !!!

درود و بدرود !




سلام استاد
یه هفته ای میشه که درس ومشق به دلایلی تعطیل شده بود.....ازامروز دوباره شروع میکنم
این شعر رومن ننوشتم استاد....فقط زمزمه اش کردم
شعر از یک شاعرخوش ذوقه که پیشنهادمیکنم اشعارشو بخونین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد