روزی ما دوباره کبوترهای ِمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست ِ زیبائی را خواهد گرفت.
□
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای ِ هر انسان
برادریست.
روزی که دیگر درهای ِ خانهشان را نمیبندند
قفل افسانهئیست ...
و قلب برای ِ زندهگی بس است.
روزی که معنای ِ هر سخن
دوستداشتن است
تا تو به خاطر ِ آخرین حرف دنبال ِ سخن نگردی.
روزی که آهنگ ِ هر حرف، زندگیست
تا من به خاطر ِ آخرین شعر ٬رنج ِ جُستوجوی ِ قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانهئیست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیائی، برای ِ همیشه بیائی
و مهربانی با زیبائی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای ِ کبوترهایمان دانه بریزیم...
□
و من آن روز را انتظار میکشم
حتا روزی که
دیگر
نباشم. . . .