من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

سنگ

 

سنگ دربرکه می اندازم ومی پندارم  

باهمین سنگ زدن ماه به هم میریزد 

 

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب 

 

ماه را می شود ازخاطره آب گرفت؟

نظرات 5 + ارسال نظر
مجید سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:54 http://nagoriz.blogfa.com

خیلی زیبا بود. خوشحالم پست جدید گذاشتی دیگه داشتم نا امید می شدم.
شاد باشی دوست من

بانوی بهار سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 http://sedaghatema2ta.blogfa.com

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می شود ازخاطره آب گرفت؟
................
هرگز نمی شود چنین کاری کرد!
ماه در حافظه ی آب جاری ست
.
.
همیشه بهاری باشید و شاد.

مهدب سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:04 http://smartsmile.blogfa.com

چندان که بگویم
«ـ امشب شعری خواهم نوشت»
با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو میرود
چنان چون سنگی
که به دریاچه ئی.....

کاشکی منم حوصله داشتم واسه آپ شدن ): پیروزز باشی

علی محمد محمدی چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 00:58 http://ermes3.blogsky.com

اگر چه بین خلایق هنوز ماه ترینی!
هماره ساده پسندی،همیشه برکه نشینی!

سلامی دوباره به بهار و دل بهاری اش !

سلام استاد
چه عجب افتخاردادین و پس ازمدتهابه وبلاگ من حقیرسرزدین؟
سلام دوباره تون منو بی اندازه خوشحال کرد
مرسی ازحضورتون

مهدی چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:57 http://smartsmile.blogfa.com

خواهش می کنم، درد مشترک رو باید فریاد کرد، تا یادی نباشه که زندگی ها جذّابیتی نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد