من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

زمانه ما

زمانه’  ما ... نوشته مجید (وبلاگ http://nagoriz.blogfa.com/)  

 

زنده باد و مرده باد   

 

حق و باطل    

شهادت و هلاکت    

علوی و اموی    

مصدق و کاشانی  

 

کاش یک نفر تقویم را نگاه کند  

 

 چند عمر به آرامش باقیست؟ ؟ ؟........... 

نظرات 4 + ارسال نظر
ali mahrooz پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:41 http://www.byrapid.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی قشنگ و جالبی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مورد فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای

[ بدون نام ] جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:14

درود، یادم رفته بود آخرش بنویسم، شعر از حمید مصدقه. منظورش رشک بردن به نسیم و خاک و... هست که هرکدوم نفعی از معشوقش بردند و اون به اینها رشک میبره، به باد که از زلف معشوق گذشت و یا دست معشوق که چناران رو نوازش داد.... چقدر حمید مصدق رشک و حسادت و لطافت رو زیبا کنار هم چیده

رضا جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 http://esharat.blogsky.com

روزی،ساعتی ،اندکی
ولی این هم از سرمان زیاد است چون قدرش را هرگز ندانستیم

سوری پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:48

فریدون نام دیگر ضحاک بود....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد