من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

پناه

به تو ی ِ "من"  :

 

 

-زیبای من !

 ناگفته می دانی مرا به نیرنگ ِ هفت رنگشان راهی نیست ،

 " خوارج" می خوانندم از دین و دولتشان!

 درست می بینند؛   

             کافرم به آن ها!   

                               . 

                               .

                               پناهم ده...

حکمت

لقمان حکیم به فرزند خود فرمود:ای جان فرزند،هزار حکمت آموختم که از آن چهار صد انتخاب کردم و از چهارصد،هشت کلمه برگزیدم که جامع جمیع کلمات حکمت است.

فرزندم دو چیز را هیچ وقت فراموش مکن.

خدا را.

مرگ را.

دو چیز را همیشه فراموش کن:

خوبی که به هر کس کردی.

بدی که هر کس با تو کرد.

دو چیز را نگهدار:

در مجلسی که وارد شدی زبان را.

بر سر سفره ای که حاضر شدی شکم را.

(ملاصدرا)

 

تحول

 سر قبر شخصی نوشته شده بود : کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم

وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر

رابدم بعد ها کشورم  هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم . در

سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم . اینک من در آستانه مرگ

هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانستم دنیا را

هم تغییر دهم

همسرانه ۲

عزیز من!

باور کن که هیچ چیز به قدر صدای خنده ی آرام و شادمانه تو بر قدرت کار کردن و سر سختانه و عادلانه کارکردن من نمی افزاید و هیچ چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگی تو مرا تحلیل نمی برد ،ضعیف نمی کند و از پا نمی اندازد.

البته من بسیار خجلت زده خواهم شد اگر تصور کنی که این? من? من است که می خواهد به قیمت نشاط صنعتی و کاذب تو ،بر قدرت کار خود بیفزاید و مردسالارانه همچون بسیاری از مردان بیمار خود پرستی ها-حتی شادی تو را به خاطر خویش بخواهد. نه ......هرگز چنین تصوری نخواهی داشت. راهی که تا اینجا ،در کنار هم آمده ایم خیلی چیز ها رابر من وتو معلوم کرده است . اما این نیز ناگزیر معلوم است که برای تو مثل من انگیزهای جدی تر وقوی تر از کاری که می کنم -نوشتن وباز هم نوشتن - وجود ندارد و دعوت از تو در راه رد غم، با چنین مستمسکی ،البته دعوتیست موجه ، مگر آنکه تو این انگیزه را نپذیری......

پس باز می گویم:این بزرگترین و پر دوام ترین خواهش من از توست: مگذار غم سراسر سرزمین روحت را به تصرف خویش درآورد و جای کوچکی برای من باقی نگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادی  تو،بی شک بیش از شادمانی خودم. حتی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد ، این مقدار تلخی را در چنین زمانه ای بر من ببخش-بانوی من ،بانوی بخشنده من!

به خدایم قسم که می دانم چه دلایل استواری برای افسرده بودن وجود دارد،اما این را نیز به خدایم قسم میدانم که زندگی در روزگار ما،در افتادنیست خیره سرانه و لجوجانه با دلایل استواری که غم در رکاب خود دارد.غم بسیار مدلل ،دشمن تا بن دندان مسلح ماست.

اگر به خاطر تزکیه روح،قدری غمگین باید بود-که البته باید بود-ضرورت است که چنین غمی ،انتخاب شده باشد نه تحمیل شده.

غصه ،منطق خود را دارد. نه ؟علیه منطق غصه حتی اگر منطقی ترین منطق هاست ، آستین هایت رابالابزن! غم، محصول نوع روابطی است که  در چامعه شهری ما و در جهان ما وجود دارد. نه؟ علیه محصول ، و علیه هر چیز که غم را سلطه گرانه و مستبدانه به پیش می راند، بر پا باش!

زمانیکه اندوه به عنوان یک مهاجم بد قصد  جان می آید ، نه  یک شاعر تلطیف کننده روان،حق است که چنین مهاجمی رابه رگبار خنده ببندی....

عزیز من! قایق کوچک دل به دست دریای پهناور اندوه مسپار! بادبانی برافراز ، پارویی بزن، بر خلاف جهت باد تقلایی کن.

سخت ترین توفان، مهمان دریاست نه صاحبخانه آن. ..توفان را بگذران

و بدان که تن سپاری تو به افسردگی ، به زیان بچه های ماست و به زیان همه بچه های دنیا.

 آخر آنها شادی صادقانه را باید ببینند تا بشناسند.....

برگرفته ازکتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

نوشته:نادرابراهیمی

نامه ابراهام لینکلن به معلم پسرش

به پسرم بیاموز.........نوشته ابراهام لینکلن

 

به پسرم یادبدهیدکه نیروومغزخودرابه بالاترین قیمت بفروشد امادرازای قلب وروح خودقیمتی قائل نشودوآن راباهیچ چیزمعاوضه نکند

به او یاددهیدگوشش رادرمقابل جمعیتی که فریادمی کشندببندد و ایستادگی کندو اگرفکرمیکند که حق بااوست بجنگد

به او بیاموزیدکه درازای هرانسان پست.قهرمانی هم وجوددارد

درمدرسه به او بیاموزیدشکست بسیارشرافتمندانه ترازتقلب است. به اوبیاموزیدبه افکارخودایمان داشته باشدحتی اگر همه مردم به او بگویند افکارش اشتباه است

اگرمی توانیدبه او بیاموزیدچگونه باوجود غمهابخندد. بیاموزیداشک ریختن مایه شرمساری نیست

باملایمت به اوآموزش دهیدولی اورانازپرورده بارنیاوریداجازه

دهیدشجاعت لازم برای بی صبربودن راداشته باشد وصبرلازم برای شجاعت راکسب کند

به اوبیاموزیدکه همیشه ایمانی والاوعالی به بشریت داشته باشد

 

من میدانم که این خواهش بزرگی است ولی هرآنچه میتوانید برایش انجام دهید . . . پسرمن مرد کوچک خوبی است. .