تا رهایی

خوشا رهایی،خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی.شاملو

تا رهایی

خوشا رهایی،خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی.شاملو

زمین

چه کسی خواست جهان را خط بکشد؟!


کشور من، مرزهایش را


باران همیشه می شوید...


کشور من، اینجاست:


"زمین"


این حوالی

این حوالی

دوردستی ست

مردمانش ، نگران همه چیزند

به جز،

رشته ی پوسیده ی پیونده ی دلها با هم

442

تو را من "خوب" می دیدم

تو را ای "خوب"  ، من "خوب" می دیدم

توان خوب دیدن را به چشمانم تو بودی یاد دادی که دارد

تو در یادم بسان یک پَیَمبَر که در قومش عناد و منکرش جز خویش ِ خویشش نیست می مانی

تو را ای دوست من از یادم نخواهم برد

تو را سوگند، نگاهت را از آن نیلی ترین ِ آسمانی که بگفتی برنداری

که من پرواز روحت را بدون پَر ، بدون بال به سوی اوج می بینم

تو انسان بودنت در باورم را چو اعجاز پَیَمبَر گونه ات اثبات کردی

تو را ای دوست من از یادم نخواهم برد، هرگز.

12

قایقران
میان خلوتِ نیلوفران،
زلالی آب،
و آسمانی که بی دریغ زیبنده و آرام است
چه با نم باران ، چه با هجومِ نرمِ پرتوانِ گرمِ نور،
تن به روی اتحادِ چوبکان قایقت دادن،
تو از طلیعه ی زیبایی چه دیده ای؟
کمی زندگی، کمی زندگی برایم قاب کن
گوشه ی نگاهم بیاویزم
و زیبایی، که از دریچه ی آن ببینم.
قایقران، قایقت حجمی اندازه ی من جا دارد؟؟؟

زندان بی حصار

کاش آسمان می دانست


من، بی قفس


دور ریخته ام


تمام پروازم را.

ابر،ماهی،اشک

یاد گرفته ام 
حتی ماهی ها می دانند
چقدر چشمان من دریایی ست.
این همه ابر که ببارد 
تمام ماهی ها زندگی خواهند شد.
نی نی چشماشان 
التماسم میکند
خالی شم.

.

یک مشت کودکی
چرخ می زند در من
گیج می خورم 
چون خلسه ای 
که با انحنای دود
هم وزن می رقصد.

خودم نیستم

1

خودم را یاد گرفتم

کنار آینه بگذارم،

هر صبح،

چه ساده زندگی میکند

دختری در من.

 

2

پیچیده در تنم

یک عطر آشنا

انگار یک نفر

آغوش گرفته دلم را

 

3

زمین که بزرگ نیست،

هنوز...

اندازه ی من و تو کنار هم بودن

جا ندارد گلم.

 

4

یک شهر مانده پشت پنجره،

هرشب...

خلاصه می شود جهان

در اتاق کوچکم.

 

5

این روزها دلم هی بهانه جمع می کند،

تو بی بهانه که جایی نمی روی هرگز...

 

۱

آمده ام ترک کنم زخمهایم را

دستهای هرکه می خواهد

شور باشد دگر...