فروپاشی در دو پرده/ محمد مرادی نصاری
1
نامها و اسامی خاص همواره در فرهنگهای مختلف از ارزش بسیار ویژهای برخوردار بوده و هستند. تا آنجا که تفکر سنتی، زبان را نه نظامی رابطهای و قراردادی که "مخزنی از نامها" میدانست. در برخی گویشهای زبان کوردی که بعنوان شاخهی جنوبی این زبان شناخته میشوند، واژهی "کلمه" (کهلهمه) حاوی دو معنای متفاوت است. یکی "حرف، گفتار، نام" و دیگری "فاجعه، اتفاق ناگوار" که هر دو معنا هم بسیار متداول است. گویی کلمه حاوی وجهی دو پهلوست، از سویی مثبت و سازنده: "در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود..." که در آن کلمهی الهی منشاء هستی و از دیگرسو همین "کلمه" حاوی نوعی فاجعه، اتفاقی ناگوار و سوگ است:
ههی ئاو ههی ئاگر ههی ئاگر ههی ئاو
ههی ئاو وه دهسهیل ئاگر ها له ناو
نۊره گوڵهینی
[ترجمه: هی آب هی آتش هی آتش هی آب/ هی آب به دستان (امدادگران)، آتش در درون است]
این تک بیت "نوره گلینی" یکی از معروفترین تکبیتهای ادبیات کوردی ماست. حتی بسیاری از مردم نام شاعر آن را نمیدانند. و جالب اینجاست جز همین تکبیت که حکایتی عجیب را به دوش میکشد اثر چندانی از این شاعر به جا نمانده است. حکایتی که به ماجرای "هزار و یک کلمه" بر میگردد؛ پروردگار دارای هزار و یک نام است و انسان مجاز است که هزار نام آن را بر زبان آورد اما بیان آخرین نام بهسان کلمهی ممنوعه، بیدرنگ شخص بیان کننده را به آتش میکشد.
نوره گلینی هم روزی در جمع معاشران از خود بیخود میشود و "هزار و یک کلمه" را بر زبان میآورد و ناگهان آتشی از درون وی شعله میکشد و در پی فریادهای او معاشران سراسیمه بر وی آب میریزید که آتش را مهار کرده باشند، اما مگر میشود آتشی را که از درون شعله میکشد با آب خاموش کرد؟
2
یکی از گزارههای اساسی فروید عدم امکان خودآگاه شدن کامل ناخوآگاه است. بعبارتی ناخودآگاه انسان و انسجام آن دقیقا بر اساس مقداری ندانستن است که حفظ میشود یا به تعبیری "چیزی که نباید به قالب کلام در آید". حکایت نوره گولینی را میتوان ارجاعی شاعرانه به این مساله دانست.
ژاک لاکان روانکاو فرانسوی در "تلویزیون" حرفهای خود را اینگونه آغاز میکند: "من همیشه حقیقت را میگویم. نه تمام آن را. برای اینکه تمام آن در دسترسمان نیست. گفتن تمام آن عملا ناممکن است؛ از نبودن کلمات است" و در ادامه بیان میدارد: "همین ناممکن است که حقیقت را به امر واقع میرساند" و در جای دیگر نیز میگوید "برای آنکه واقعیت وجود داشته باشد، چیزی باید ناگفته باقی بماند". اشاره لاکان بیانگر آن است که همواره یک خلاء، یک شکاف، یک غیاب که از جنس امر واقع (the real) است در دل حقیقت وجود دارد. بعبارتی شبکهی نمادین (هر آنچه به عنوان حقیقت اجتماعی میشناسیم و اساسا موجودیتی زبانی دارد) بر اساس قسمی شکاف، ممنوعیت و فقدان شکل میگیرد که لازمهی وجودی خود شبکه است. شبکهی نمادینی که بنا بر منطق لاکانی بر اساس غیاب و قربانی کردن سرخوشی یا "ژوئیسانس" شکل میگیرد: "ژوئیسانس برای کسی که سخن میگوید اساساً ممنوع است". فروپاشی سوژه دقیقا در عبور از همین مرز است که رخ میدهد چرا که سوژه چیزی جز همین گرفتگی یا سمپتوم نیست که نباید کاملا حل و فصل شود.