من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

نیما

 

ترامن چشم درراهم 

 

شباهنگام

که میگیرنددرشاخ(تلاجن)سایه هارنگ سیاهی 

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم ؟ 

.

 

دران نوبت که بندد دست نیلوفربه پای سروکوهی دام

گرم یاد اوری یا نه ... من ازیادت نمی کاهم  

ترا من چشم در راهم

نظرات 3 + ارسال نظر
سروش چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:39

تا از تو ز جور فلک افتادم دور

یکدم دل خویش را ندیدم مسرور

مشتاق توام چون به گلستان، بلبل

محتاج توام چون به صبوحی مخمور
.............................................
گفتی که کیم؟ گوشه نشینی که مپرس

خو کرده به هجر نازنینی که مپرس

می نوش به شادی و تو خوش باش که من

دارم دلی و دل حزینی که مپرس

مهدی جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 http://fa.chonoo.com

سلام،
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://fa.chonoo.com
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارنده‌ای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار می‌دهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده می‌کنید، ممنون.
موفق باشی...

تربن جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 http://tarbon.blogsky.com

این‌همه شعر از بقیه و اون‌وقت حتی یه شعر از خودت نیست. آدم باید شعرای خودش رو هم بذاره تو بلاگش!

شاعرنیم وشعرندانم چیست
من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم
ممنون ازکامنتی که گذاشتین اما من مثل شماطبع شعروسرودن ندارم وگرنه تنهاآرامشی که درزندگیم داشته ام ازخواندن اشعارحاصل شده.
من با"فروغ" میگریم وبا"شاملو"به وجدمی آیم
"اخوان "راحس میکنم وگلچینهای "سایه" زمزمه هرروزه من است

وبلاگ قشنگی دارین شعرزیررامینویسم براتون درجواب مطلب "روزنه ام رامیخواهم" بعدازاینکه به قول شاملو "پرده درلحظه معلوم فروافتاد"
.
.
.
نگاه کن
که چگونه
فریادخشم من ازنگاهم شعله میکشد
چنان که پنداری
تندیسی عظیم
باریه های پولادین خویش ...نفس میکشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد