من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

من درد مشترکم مرافریادکن

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی یاچیزی چنان که ببینی یاچیزی چنان که بگویی من دردمشترکم ...مرا فریادکن

علی محمدمحمدی

 

 

 

 

 

  صد لاک پشت زندگی از خط پایان رد شدند 

 

   

    ما همچنان مستغرق یک خواب خرگوشی چرا!؟  

 

 

 

 

ارمس(علی محمدمحمدی)

.

.

.

آسمان ، یا که قفس !؟ آه ! چه فرقی دارد 

 

سر پرواز نداریم که بی بال و پریم 

 

 

حال ، دیگر من و تو ، فاصله مان فرسنگ است 

 

گرچه دیوار به دیوار هم و "در " به "دریم " 



 همه ترسم از این بود : می آید روزی 

 

من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم 


 

عیدانه

رمضان است  و دلم  لک زده  تا کی  رسی از راه عزیز


عید  من  بسته  به  باز آمدن  چهره  ماهت  دارد


See full size image


علی محمدمحمدی

تو ای ابربهاری شاهدی که 

چگونه پابه پایت گریه کردم  

 

مبار ای آسمان دیگرتو امروز

که من دیشب به جایت گریه کردم 

 

اشتباه ازکتاب دری به باغ پریشانی

 اشتباه

 

اغوربه خیرخوب من.شال وکلاه کرده ای 

باز.بگوکدام ساده راتباه کرده ای؟ 

 

باز خمار چشم تو دل که را ربوده است؟   

کدام بنده را –  چو من – نصیبش آه کرده ای !  

 

که را کشانده ای به دام بی نجات عشق خود؟ 

کدام سر به زیر را به در  ز  راه کرده ای؟ 

 

کدام چشم و گوش بسته را نشانه رفته ای؟ 

" برای کی بساط رنج روبراه کرده ای " ؟ 

مرنج اگر چنین بدون پرده حرف می زنم 

چرا که روز روشن مرا سیاه کرده ای  

 

گرفتی از من آسمان ، نشاندی ام به روی خاک 

 جهان کوچک مرا شکنجه گاه کرده ای 

 

هر آنچه را فرشتگان به سالها نکرده اند 

تو ای فرشته زمین به یک نگاه کرده ای