ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شو، شو، شو ... شوکران!
ببین با من چه کردهاند
که تنها درد
شفایِ دردِ من است.
دیگر به ترسِ طناب و چراییِ چاقو
تهدیدم چه میکنی!؟
من میدانم اولین علائمِ سَحَر
از آوازِ کدام پرنده آغاز میشود
و رازِ رسیدن به آسمان
در بوی کدام کتابِ خط خورده
به خواب رفته است.
من هزاره هاست
که چشم به راهِ آن مگویِ مُقَدَر
تسبیحشمارِ تحملِ تازیانهام.
رازها دارد این سینهی صبور
این ترانه
این طلسمِ بلور.
با این همه زحمتنکش آقا!
کُشتهی من حتی
از طعمِ تلخِ همین چایِ مانده نیز
با تو سخن نخواهد گفت.