-
شعری از پل الوار
جمعه 9 بهمنماه سال 1388 22:28
به نام پیشانی کامل ...پیشانی ژرف به نام چشمانی که من مینگرم ودهانی که من میبوسم ... امروز و هر روز به نام امید مدفون به نام اشکها در ظلمات به نام ناله هایی که میخنداند به نام خنده هایی که میگریاند به نام خنده های کوچه و ملاحتی که دست های مارا می بندد به نام میوه های غرقه درگل بر زمینی زیبا وخوب به نام مردان زندانی به...
-
زن و مرد
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 19:40
زن عشق میکارد و کینه درو میکند ؛ دیه اش نصف دیه تو ست و مجازات زنایش با تو برابر ؛ میتواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسری ؛ برای ازدواجش در هر سنی اجازه لازم است و تو. . . هر زمان که بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ؛ در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو . . . . . او کتک میخورد و تو...
-
زمانه ما
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 22:19
زمانه’ ما ... نوشته مجید (وبلاگ http://nagoriz.blogfa.com/ ) زنده باد و مرده باد حق و باطل شهادت و هلاکت علوی و اموی مصدق و کاشانی کاش یک نفر تقویم را نگاه کند چند عمر به آرامش باقیست؟ ؟ ؟...........
-
سنگ
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 21:31
سنگ دربرکه می اندازم ومی پندارم باهمین سنگ زدن ماه به هم میریزد کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می شود ازخاطره آب گرفت؟
-
افق روشن
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 21:28
روزی ما دوباره کبوترهای ِمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست ِ زیبائی را خواهد گرفت. □ روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای ِ هر انسان برادریست. روزی که دیگر درهای ِ خانهشان را نمیبندند قفل افسانهئیست ... و قلب برای ِ زندهگی بس است. روزی که معنای ِ هر سخن دوستداشتن است تا تو به خاطر ِ آخرین حرف دنبال...
-
لنگستون هیوز - شاعرسیاهپوست آمریکایی
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 21:52
آْزادی به شیکرکی میمونه رو شیرینی بی دنگ وفنگی که مال یه بابای دیگه س .... تاوختی ندونی شیرینی رو چه جور باس پخت همیشه همین بساطه که هست . . . . رهروان سپیده دمان و بامدادانیم رهروان خورشیدها و سحرگاهانیم نه از شب پروایی ست نه از روزگاران غمزده و نه از ظلمات ما را که.....رهروان خورشیدها و سحرگاهانیم
-
منوچهرآتشی
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 02:16
خانه ات سرد است؟ ؟ خورشیدی در پاکت میگذارم . . . و برایت پست می کنم. ستاره کوچکی در کلمه ات بگذار . . . و به آسمانم روان کن. بسیار تاریکم . . .
-
شعری ازمهردادمحمدی
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 19:26
بگذار هرچه نمی خواهند . . . بگوئیم ! بگذارهرچه نمی خواهیم . . . بگویند! باران که بیاید از دست چترها کاری بر نمی آید ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم
-
واگویه
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 17:20
ترک میخورد می شکند . . . پوسته سفالین سی ساله ای ترک میخورد می شکند . . . پیله ابریشمی فصلهایی مات ومبهوت ترک میخورم . میشکنم . رهامیشوم . اوج میگیرم . . . تسکین نمی یابم
-
نصرت رحمانی
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 15:53
همه درچنبرزنجیر ز هم میترسند قفل ها ارتباط دو سر زنجیرند ای عفیف: عشق در پهنه زنجیر گناه است ... گناه دل به افسانه فرهاد سپردن تلخ است کوه از کوه کنان بیزار است تک گل وحشی وحشت زده کوهستان تیشه بی فرهاد است
-
فروغ
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 18:12
کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست حیاط خانه ما تنهاست
-
ارمس(علی محمدمحمدی)
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 15:27
. . . آسمان ، یا که قفس !؟ آه ! چه فرقی دارد سر پرواز نداریم که بی بال و پریم حال ، دیگر من و تو ، فاصله مان فرسنگ است گرچه دیوار به دیوار هم و "در " به "دریم " همه ترسم از این بود : می آید روزی من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم
-
سلام
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 21:40
سلام ویژه خدمت دوستان همیشه عزیزم تصمیم دارم مثل بچه درسخون ها درس بخونم وچون رشته انتخابی ام رشته تحصیلی خودم نیست یه کم بیشتر باید تلاش کنم ... جزوه های ماهان هم خریدم و شروع کرده ام به خوندن... احتمال داره تا اواخر بهمن که امتحانمو بدم وبلاگو آپ نکنم البته هرازگاهی بهش سرمیزنم وخوشحال میشم کامنتهای شماراببینم نکنه...
-
محمودعبدی.....معاصر
جمعه 1 آبانماه سال 1388 00:14
... و باز گفت: آخر ای دیوانه تو چه می فهمی از احساس غربت آن پرنده ای که در بهت تیره ابرهای پاییزی، توان پروازش نیست آخر چه می فهمی وقتی توان پروازش نیست، بالهای رنگیش را می بیند و آخرین لحظه های پروازش را... آخر چه می فهمی و دیگر هیچ نگفت و آرام تا آنتهای کوچه شب زده رفت و در دهلیز تاریکی گم شد .... او رفته بود و من...
-
شیرکو بی کس...شاعر معاصرکرد
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 23:07
درپیش چشمان آسمان....ابر را درپیش چشمان ابر..........باد را درپیش چشمان باد.........باران را درپیش چشمان باران......خاک را دزدیدند ودرخاک چشمهایی راپنهان کردند که دزدان رادیده بودند
-
اما من انسانم
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 23:02
گذرگاهی صعب است زندگی تنگابی درتلاطم ودرجوش به خیره مگو که ایمان کوه رابه جنبش درمی آورد من کوه بی جان نیستم... انسانم من من نابینایی آدمیان رادیده ام وتوفیدن گردباد را برعرصه پیکار من آسمان رادیده ام وآدمیان راسرگردان به مهی دودگونه فروپوشیده مرابه ایمان ... ایمان نیست تنهابه تو ایمان دارم... ای وفاداری به قرن وبه...
-
فریاد
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 22:44
ا ی تمامیی ِ دروازههای ِ جهان! مرا به بازیافتن ِ فریاد ِ گمشدهی ِ خویش مددی کنید!
-
وحی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 23:23
نگاه از آسمان بردار که وحی از خاک می آید....
-
عیدانه
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 01:38
رمضان است و دلم لک زده تا کی رسی از راه عزیز عید من بسته به باز آمدن چهره ماهت دارد
-
باگپ
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 02:55
بابابزرگ همیشه استخون دردداشت و یک تومورمغزی که سالها پیش دکترهاجوابش کرده بودند...اما شاید... امیدش باعث شده بود که تومورجرات ابرازنداشته باشه... بااین حال تنهاکاری که میشدبراش کرد تزریق یک مشت آمپولهای مسکن وکورتون بود وقتی میرفتم آمپولها رابهش تزریق کنم بهم میگفت: کوچیک که بودی و گریه میکردی .. بغلت میکردم ... می...
-
باگپ
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 00:35
پدربزرگم از بین مارفت..........اما نمیدانم کجا ؟ ومادربزرگ یک شبه پیرشد... کجایی بابابزرگم؟ فقط میدونم زیر خروارها خاک نیستی که امروز وقتی آرام و خاموش دراز کشیده بودی هم پیش ما نبودی که وقتی دست به دست از درخانه بیرون برده شدی هم ....بودی...اماپیش مانبودی هرمشت خاک که برتن نحیف تو میریزد من دردم میگیرد ... امامیدانم...
-
اعتراف
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 02:09
خوشحالم که زنده ام ... اما زندگی میکنم خوشحالم که دردی مرابه کام میکشد و لذت می دهد.... که بغض می کنم ومیخندم خنده که نه.... قهقهه می زنم واین پارادوکس به اوجم میرساند ... زندگی مرا واداشت که نقابها رابشناسم و برگزینم تابازیگری باشم.... خوشحالم که می توانم سخت وسردباشم گرچه دردرون ملتهب ... و بجوشم گرچه دل سرد ......
-
کر و کور
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 18:11
بعضی حرفها اگه گفته بشه دنیا رو کر می کنه . . . . . . حرفمومیخورم سکوت میکنم دنیا کر نمیشه . . . من کرمیشم کور میشم دیگه نمی بینم ندیدن ونشنیدن چه عالمی داره ...
-
؟
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1388 22:32
بهارگفت: چه زود زمستان می شود
-
علی محمدمحمدی
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 00:02
تو ای ابربهاری شاهدی که چگونه پابه پایت گریه کردم مبار ای آسمان دیگرتو امروز که من دیشب به جایت گریه کردم
-
جاده
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 00:28
جاده تاریک است جاده پرنور جاده بی انتها حتی آمدن ماشینهای جلویی رانمیفهمم پرده ای مراازجاده جداکرده است پرده آرام آ رام فرو میریزد
-
نیمه
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 23:22
نیمه گمشده ای بودم رویایی دیریافته آرزویی تمام... حال . . . خالی ترازآنم که نیمه ای را پرکنم سبک ترازهرچیزی که یک نسیم مرا محو میکند ـ طوفانم مباش طوفانم مباش
-
مردن راتحمل نمیکنم
شنبه 24 مردادماه سال 1388 20:34
دوبار زاییده شدم دوبار مردم و هر بار زخم نشتری بر قلبم که تمام طاقتم را ذره ذره فرسود . . . . . چشم اندازم . . . زاییده شدنهاست و مردنهایی مکرر نه ! ! ! مرا به زیستن فرا نخوانید مردن را تحمل نمیکنم
-
شوکران
شنبه 24 مردادماه سال 1388 01:11
شو، شو، شو ... شوکران! ببین با من چه کردهاند که تنها درد شفایِ دردِ من است. دیگر به ترسِ طناب و چراییِ چاقو تهدیدم چه میکنی!؟ من میدانم اولین علائمِ سَحَر از آوازِ کدام پرنده آغاز میشود و رازِ رسیدن به آسمان در بوی کدام کتابِ خط خورده به خواب رفته است. من هزاره هاست که چشم به راهِ آن مگویِ مُقَدَر تسبیحشمارِ...
-
فاخته باید بخواند
شنبه 24 مردادماه سال 1388 01:06
فاخته باید بخواند مهم نیست که نصف شب است! پرسیدند کجاست پرسیدند کیست پرسیدند چه میکند پرسیدند کی برمیگردد؟ و من هیچ نگفتم! نه از شکوفهی نرگس، نه از سپیدهی دریا. باد میآمد یک نفر پشتِ پردههای باد پیدا بود، همین و اصلا ... نامی از کجا رفتهایدِ نرگس نبود، چیزی از اینجا چطورِ سپیده نبود. (نصف شب باشد، هر چه ...!...