-
واگویه
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 18:11
امروزها . . . آسمان دلم بارانی نیست .. ابریست .. بلاتکلیفی ست..
-
آیه تاریکی
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 17:20
تو همه هستی من آیه تاریکی ست که تورادرخود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد . . . من دراین آیه تو را آه کشیدم آه من درین آیه تو را ...به درخت وآب وآتش پیود زدم زندگی شایدآن لحظه مسدودیست که نگاه من درنی نی چشمان تو خود را ویران می سازد آه سهم من اینست سهم من اینست سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای...
-
نگاه کن
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 23:13
. نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود ببین سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاج ها ز ابرها بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعر ها و شورها به راه پر ستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن که من کجا...
-
اشتباه ازکتاب دری به باغ پریشانی
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 17:13
اشتباه اغوربه خیرخوب من.شال وکلاه کرده ای باز.بگوکدام ساده راتباه کرده ای؟ باز خمار چشم تو دل که را ربوده است؟ کدام بنده را – چو من – نصیبش آه کرده ای ! که را کشانده ای به دام بی نجات عشق خود؟ کدام سر به زیر را به در ز راه کرده ای؟ کدام چشم و گوش بسته را نشانه رفته ای؟ " برای کی بساط رنج روبراه کرده ای " ؟...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 15:16
آن سفرکرده که صدقافله دل همره اوست هرکجاهست خدایابه سلامت دارش
-
مادر
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 12:15
این عکس تقدیم به دوستی که نمیشناسمش اماشنیده ام مادرعزیزش راازدست داده دوست خوبم: گرچه تنهاییت راباتمام وجودم درک میکنم اما...امیدوارم آنقدرقوی باشی که بتونی این درد راطاقت بیاری مراهم درغم عظیم خودت شریک بدون
-
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شنبه 3 مردادماه سال 1388 22:05
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را میپویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد روزگار غریبیست نازنین روزگار غریبیست نازنین و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد و در این بنبست کج و پیچ سرما آتش را به سوختوار سرود و شعر فروزان...
-
من
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 23:36
درمن ... زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمیکرد ...
-
خزان
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 01:27
گو خزان باش و بهار دل و جان باش ار نه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
-
دستهایم
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 22:56
دستهایم رادرباغچه می کارم . . . سبزخواهندشد . . . می دانم. . .
-
دیار عروسکها ...
شنبه 20 تیرماه سال 1388 15:25
من از دیار عروسکها می آیم از زیر سایه های درختان کاغذی در باغ یک کتاب مصور از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق در کوچه های خاکی معصومیت از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا در پشت میز های مدرسه مسلول از لحظه ای که بچه ها توانستند بر روی تخته حرف سنگ را بنویسند و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند من از میان...
-
تولد
جمعه 19 تیرماه سال 1388 00:37
امروزبیست ونهمین سالگردتولدمنه برای بیست ونهمین بارمتولدمیشوم برای بیست ونهمین بارگذشته ام رامرورمیکنم برای بیست ونهمین بار آینده ام رابه خوش خیالی تجسم میکنم و زندگی میکنم ... زندگی میکنم ... زندگی میکنم ... لبریزشده ام ازبدست آوردنی ها ...وسرشارم ازحسرتهای بربادرفته پشت سرم دنیایی که این سالهابرایش جنگیده ام وساخته...
-
قلب کوچه خانه ماست
جمعه 19 تیرماه سال 1388 00:31
قلب کوچه خانه ماست آدمها چه ظرفیت بزرگی دارندبرای دوست داشتن ....اما اگه بخوان دوست داشته باشن واگه بخوان مهربون باشن . . . آدمهاچه ظرفیت عظیمی دارند برای بدبودن وبرای بدی کردن....اما اگه کسی پیدابشه که ضعیفترازخودشون باشه واگه کسی راببینن که مشابه خودشون نباشه . . . آدمهاچه ظرفیت بزرگی دارندبرای تحمل دوست داشته نشدن...
-
پناه
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 03:11
به تو ی ِ "من" : - زیبا ی من ! ناگفته می دانی مرا به نیرنگ ِ هفت رنگشان راهی نیست ، " خوارج " می خوانندم از دین و دولتشان! درست می بینند؛ کافرم به آن ها! . . پناهم ده...
-
شعری ازخسروگلسرخی
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 02:07
تا آفتابی دیگر رهروان خسته را احساس خواهم داد ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد چشم ها را باز خواهم کرد خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند نغمه ها را در زبان...
-
مادر
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 17:52
-
دوست داشتن کفایت میکندبودن را
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 22:53
دوست داشتن کفایت میکندبودن را سالهاپیش دوستی اینوبرام نوشت ومن بارهابهش فکرکرده بودم ... آیاواقعادوست داشتن کفایت میکندبودن را؟ دوستای زیادی دارم همراهان زیادی هم .ولی آیاهیچ وقت میتونم یکی را دلیل بودنم بدانم ؟ اگرنه؟ پس یامن اوراآنقدردوست نداشتم یادوست داشتن کفایت نمیکندبودن را ... ماآدمهاخیلی عجیبیم ...عجیبترازهمه...
-
شعری ازفریدون مشیری
جمعه 5 تیرماه سال 1388 23:15
ای بهار ای بهار ای بهار ای بهار تو پرنده ات رها بنفشه ات به بار می وزی پر از ترانه می رسی پر از نگار هرکجا رهگذار تست شاخه های ارغوان شکوفه ریز خوشه اقاقیا ستاره بار بیدمشک زرفشان لشکر ترا طلایه دار بوی نرگسی که می کنی نثار برگ تازه ای که می دهی به شاخسار چهره تو در فضای کوچه باغ شعر دلنشین روزگار آفرین آفریدگار ای...
-
به عروسکم مریم
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 21:04
زیبا شده ایی عروسکم زیبا شده ایی عروسکم چقدر هم ! چشمانم بی هیچ بهانه ایی می خندند چشمان تو نیز و لبت شاد ِ شاد ِ شاد از با هم بودنی چنین نو ... -« پیر شدیم دختر » -« نه؟! » در گوشت با قهقهه می گویم صورتم را می بوسی -« پیر بودی ! » تو کنون بی هیچ دغدغه ایی در نگاهت بی هیچ درنگی در کلامت با لباسی که گویی برای گام نهادن...
-
زندگی
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 17:02
راستی ... آیاشعرمرامی خوانی؟ زندگی قافیه شعر من است شعر من وصف دل آرایی توست ..... در ازل شاید این سرنوشت من بود . . . ...... می سرایم به امیدی که تو خوانی ور نه آخرین مصرع من قافیه اش "مردن " بود
-
باد ما را خواهد برد
جمعه 29 خردادماه سال 1388 01:40
باد ما را خواهد برد در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخ است و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را...
-
نیما
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 23:21
ترامن چشم درراهم شباهنگام که میگیرنددرشاخ(تلاجن)سایه هارنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم ؟ . . . دران نوبت که بندد دست نیلوفربه پای سروکوهی دام گرم یاد اوری یا نه ... من ازیادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم
-
بهار
شنبه 23 خردادماه سال 1388 12:44
آنان که رنگ پریدگی پائیز را دوست ندارند... نمی دانند... پائیز همان بهار یست که عاشق شده است...
-
بهترین بهترین من
شنبه 23 خردادماه سال 1388 12:39
بهترین بهترین من از بنفشه زار چشم تو من ز بهترین بهشت ها گذشته ام من به بهترین بهارها رسیده ام ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام در بنفشه زار چشم تو برگ های زرد و نیلی و بنفش عطرهای سبز و آبی و کبود نغمه های ناشنیده ساز می کنند بهتر از تمام...
-
خسته
شنبه 16 خردادماه سال 1388 16:34
ال خسته ، خسته از راهکوره های تردید می آیم . . چون آینه یی از تو لبریزم . . هیچ چیز مرا تسکین نمی دهد نه ساقه ی بازوهایت نه چشمه های تن ات بی تو خاموش ام ، شهری در شب ام . . . تو طلوع می کنی من گرمایت را از دور میچشم و شهر من بیدار می شود با غلغله ها ، تردیدها ، تلاش ها ، و غلغله های مردد تلاش هایش دیگر هیچ چیز نمی...
-
بهارعشق
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 22:36
بهار عشق تو همان عابری هستی که خزان دلم را با گام هایت بهار عشق کردی تو تکرار بارانی و نگاهت تابلو قشنگ شبی زیباست که مرا می خواند: دلم آواره توست
-
عاشقانه ای دربهار۸۸ازاحمدشاملو
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 15:40
زیبا ترین حرفت را بگو شکنجه پنهان سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانه بیهوده میخوانید چرا که عشق حرفی بیهوده نیست حتی بگذارآفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگرش بر ما منتی است؛ چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است بیشترین عشق جهان را به سوی تو میاورم از معبر فریادها و حماسه ها چراکه هیچ چیز در کنار...
-
ایدادرایینه
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 15:19
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم! و چشمانت راز آتش است و عشقت پیروزی آدمی ست هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد و آغوشت اندک جائی برای زیستن اندک جائی برای مردن کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد من با نخستین نگاه تو...
-
پرپرواز
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 14:53
با گیاه بیابانم خویشی و پیوندی نیست خود اگر چه درد رستن و ریشه کردن با من است وهراس بی بار و بری پرپروازندارم اما دلی دارم و حسرت درناها و به هنگامی که مرغان مهاجر دردریاچه ی ماهتاب پارو میکشند، خوشا رها کردن و رفتن! خواب دیگر به مردابی دیگر خوشا ماندابی دیگر به ساحلی دیگر به دریایی دیگر خوشا رهایی خوشا اگر نه رها...
-
بازهم شعرفروغ
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 14:39
من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام ، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد وسحرگاه از یک بوسه بدنیا خواهد آمد